آورده اند که نوشیروان رادر شکارگاهی صیدی کباب همی کردند. چون نمک نبود غلامی را به روستا فرستادند تا نمک آورد .
نوشیروان گفت : نمک را به قیمت بستان تا رسمی نگردد و ده خراب نشود.
گفتند : از این قدر چه خلل زاید؟
گفت : بنیاد ظلم در جهان را اول اندکی بوده است ، هر که آمد بر وی مزید کرد تا بدین غایت رسید.
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ
(گلستان سعدی)